عید بر ما به خوبی گذشت...

چهار سال است که ایام نوروز در روزهایی که همه مدرسههای ایران تعطیلاند مدرسه کالو خودش را آماده مهمان نوازی از مردم میکند.
روزهای قشنگی برای مدرسه، مردم، من و بچههای روستا کالو رقم خورد. استقبال خوب و لطف مردم، بهار ما را قشنگتر کرد.

سی تا تابلو عکس و یک موزه از تاریخ مدرسه کالو! تمام داشتهها و نداشتههایمان بود برای مهمان نوازی از مردمی که مدرسه کالو بعد از خدا متکی به آن هاست.
رسیدن کتاب جدید مدرسه به نمایشگاه آنقدر خوشحال کننده بود که باد، گرد خاک و بارانی که نمایشگاه را تهدید میکرد یادم برود!
مردُم دلیل استراحت نکردن من در ایام نوروز را سئوال میگرفتند و من جواب میدادم «اگر به سفر میرفتم تنها لذتش برای خودم بود، اما اینجا ماندهام تا لذت کُلی از آدمها را اینجا در مدرسه کوچکام ببینم»

خانمی که دانمارکی بود مرا به باد انتقاد گرفت: که آقا معلم چکار کردی با مدرسه قدیمی!؟ چرا گذاشتی خرابش کنند؟ میگویم تبدیل شده است به موزه با چاشنی کمی نوسازی شدن - تازه اگر بخواهم دوباره هم میشود به شکل اولش برگردد. او نمیدانست که من چقدر تلاش کردم که بازسازی نشود و مثل گذشته بماند اما نفت که هزینه تکمیل و نوسازی مدرسه را پرداخته بود گوشش به این حرفها بدهکار نبود.
دفتر یادداشت نمایشگاه پر از یادداشتهای جالب و قشنگ بود از همهٔ شهرهای ایران، از خراسان جنوبی و شمالی گرفته تا اصفهان و یزد و شیراز و شهرستان دشتی استان بوشهر - چقدر برای من و بچهها شیرین بود که خیلیها یکی از آرزوهایشان دیدن مدرسه ما بود و:
«در بهاری زیبا، دیدن دانش آموزان معصوم و جهانی این روستا زیباتر است. چهرههایی که هرگز فراموش نخواهم کرد، گرچه اندک هستند اما بزرگی آنها دنیا را تسخیر کرده است... روزی بیاد ماندنی در سفر به بوشهر»
عید بر ما به خوبی گذشت...
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 23:35 توسط عبدالمحمد شعرانی
|
