مرگ گاهی ریحان می‌چیند..."حاج اسد سعادتمند در گذشت"

16  بهمن ماه هشتاد و هفت

نامه ای به یک حاج اسد سعادتمند *!

*حاج اسد سعادتمند نیکوکار ساخت مدرسه کالوست .

سلام  و خدا قوت

نمی دانم «قهرمان» خطابت کنم یا« پهلوان»،میان انبوهی از واژه ها گم شده ام . حاجی جان کمکم کن خطاب نامه ام چه باشد ؟ خدا قوت ساده است به سادگی مردمان «روستای جمال آباد کالو »

حاجی جان ! من روزی به یاد می آورم که باران می بارید و زوزه باد در کلاس کوچک مدرسه کالو می پیچید و مهدی می نوشت : آن مرد در باران آمد ... سقف کلاس چکه می کرد و حسین می گفت : اجازه ! کلاس مان آب بُرد نمی خواهی کاری کنی !؟ و من صدایم را بلند کردم که مهدی باران را برایم هجی کن ،تا شاید صدای حسین در کلاس نپیچد .تا شاید حمیده مسئله ریاضی اش حل کند و صدای چکه ی باران را فراموش کند و پریسا دیگر نلرزد !

حاجی عزیز ! حسین از درس مردان فداکار می خواند تا آنجا که می رسد به «خیرهای مدرسه ساز شاید در زمین گمنام باشند اما در آسمان ها فرشته ها به افتخار از آنها یاد می کنند ،شاید شما هم در یکی از همین مدارس درس می خوانید که با مهربانی یکی از همین خیرین مدرسه ساز ساخته شده اند » پریسا می گوید :ما هم تا چند روز آینده در همین مدرسه هایی درس می خوانیم که در کتاب بخوانیم  حسین نوشته شده .  

حاجی مهربان ! تو مهرباني را مي شنوي و آن را ترجمه مي كني. تو مترجم آيات عشقي و خود، عاشقي. مي دانم كه نوشته مرا نيز آنچنان كه نيت دارم، مي داني. من اين چند خط را بر روي سجاده عاطفه ام نوشته ام. من اين چند خط را بعد از نجواي صبحگاهي با باد صبا نوشته ام. مي دانم كه فرق تملق و قدرداني را مي داني. اصلاروح تو، انگيزه تو، نگاه انساني تو ،زاد مردی تو و ... زميني نيست. آسماني هستي تا معراج، آبي هستي تا بيكران، بي ريا تا انتهاي فتوت، سبز تا بي نهايت محبت و بي منت تا ماوراي انسانيت.

حاج اسد سعادتمند بزرگوار ! گفته ام مدرسه قدیمی باشد به یادگار ،نیمکت ها بماند و مدرسه قدیمی کالو از جایش تکان نخورد تا همه مان (منظورم از همه مان من ،حمیده ،حسین ،پریسا ،مهدی ،اهالی کالو و شاید هم تمام اهالی جهان ! ) بدانیم روزی پشت این نیمکت ها بوده ایم و درس مان چکه سقف ها بود ! یادمان باشد که درس امروز  مدرسه کالو درس ایثار ،مهربانی و حاج اسد سعاتمند بودن است ...

حاجی ! می خواهم قسم یاد کنم به دو چیزی که دنیا را با آن عوض نمی کنم ،قسم به چشمان کم فروغ مادرم و دستان پر پینه پدرم که درس ایثارت را فراموش نمی کنم .و به مهدی ،حسین ،پریسا و حمیده عزیز که حالا رفته است راهنمایی درس بخواند درسی می آموزم که در هیچ مدرسه ای آموخته نمی شود و آن درس ایثار است ...

حاجی پهلوان !نگاهت را از دستان پرمهر حق برمدار تا باز هم بتواني رؤياهاي ديگر جويندگان علم و عاطفه را طراوت ببخشي. مي دانم كه مي توانم- مي دانم كه مي تواني.

کوچک شما

عبدالمحمد شعرانی _ سرباز مدرسه کالو


25 دی ماه نود 

پیامک آمده که : "حاج اسد سعادتمند درگذشت_مراسم تشیع فردا صبح (90/10/26) ساعت 14:30 مسجد قرآن بوشهر "

من ،مدرسه کالو ،بچه های مدرسه کالو و تمام مردمی که مدرسه کالو را دوست دارند ،داغدار و عزادار  هستند ...




آقا اجازه ضرب المثل ها راست اند  _چرا رئال مادرید باخت !؟

_سالی که نکوست از بهارش پیداست . درس فارسی مان به ضرب المثل ها رسیده ،می گویم که " سالی که نکوست از بهارش پیداست یعنی وقتی کسی کاری را خوب شروع می کند ،معلوم است پایان خوبی هم دارد"

امیر رضا می گوید : آقا اجازه ضرب المثل ها راست اند ؟

آقا اجازه_ رئال مادرید چند وقت پیش  در ال کلاسیکو* دقیقه 23 گل زد به بارسلونا ، ولی آخرش  باخت !چرا رئال که کارش را خوب شروع کرده بود آخرش باخت ؟

*ال کلاسیکو (به اسپانیایی: El Clásico)، که به نام‌های دیگری مثل ال دربی اسپانول، ال دربی، ال سوپرکلاسیکو و ال کلاسیک ، به مسابقه فوتبالی گفته می‌شود که بین دو تیم رئال مادرید، بارسلونا برگزار می‌شود.

آنچه در یک امتحان می گذرد !

_اینجا آنقدر آرام است که هیچکس به چیزهای غیر از دنیای کوچک چهار نفره مدرسه اش فکر کند ! اصولا وقتی که امتحان می شود کلاس ساکت ما ساکت تر  هم می شود .

دهانم را گاز می گیرم ، که امیر رضا یواش تر بگوید واحد شمارش "شتر" می شود " نفر" ! چه فایده که امیر رضا گوشش به این حرف ها بدهکار نیست که امتحان است و باید حواسش به محمد رضا بغل دستی همکلاسی اش هم باشد.

امتحان بنویسیم دارند،به واحد شمارش رسیده اند صدا در گلو می کنم که "آقا جان !صدبار توضیح داده ام ،دیگه حرف نباشه بنویسید ! "

امیررضا می گوید : آقا چرا واحد شمارش شتر و نخل می شود نفر !؟

" خب شاید به دلیل اهمیت بسیار زیاد شتر در بین قبایل بادیه نشین عرب که تقریبا شتر برای اونها بزرگترین ثروت محسوب میشده . به همین دلیل شتر و همچنین درخت نخل خرما که اون هم بسیار مهم بوده با واحد نفر شمارش میشده که هنوز هم کاربرد داره "

سئوال آخر امتحان هم اینه که هر چه از ریز علی خواجوی می دانید بنویسید.

محمد رضا می گوید : آقا اجازه ! چند شب پیش تلویزیون نشون داد ریز علی چشمهایش عمل کرده اینهم بنویسم !؟