افتتاحیه !
نمایشگاه روز جمعه دایر است
ساعت ۱۱ رسیده ایم تهران ـ حسین که حالا مردی برای خودش شده است و امسال رفته سوم راهنمایی به همراه محمد رضا که امسال می رود سوم(ابتدایی ) و همینطور اُمید زارعی که می رود سوم ریاضی فیزیک امسال ـ برای نمایشگاه آمده اند . سه نسل از مدرسه کالو اینجا اند ،دخترهای مدرسه درگیر کلاس زبان بودند و نشد که به نمایشگاه برسند.

خوابگاه ما حوالی خیابان شهید قرنی هستش ،آموزش و پرورش زحمتش را کشیده است ! روز اول که نه کولرش کار می کرد نه تلویزیون داشت تازه حمامش هم خراب بود . دیروز که دستور پی گیری موکد از بالا رسید هم کولرش درست شد هم حمامش رو به راه ـ تازه سرایدار آنجا می گفت :" تلویزیون اتاق استراحت مُدیر کل فلان استان براتون کش رفتم تا بچه ها خسته نشن از بی تلویزیونی ! "
"غفاری" پسر خوبیه ـمسئول نگارخانه ای است که قرار است ده روز ،مدرسه کالو را میزبانی کند .عاشق "استاد فرشچیان " است ،طرحی از استاد کشیده و عکسش گذاشت صفحه اول لپ تاپ اش . دلش می خواهد استاد به نمایشگاه ما هم بیاید .
ـ دیروز ساعت شش ناهار خورده ایم ! خُب گرفتار بودیم دیگه !
روز افتتاحیه همیشه استرس دارد ،کلی کارها مانده که با حرص خوردن ،خودش دُرست می شود !

افتتاحیه که شلوغ می شود ،یاد اُمید و دل خوش بودن به زندگی می اُفتم . دیم (مادر) همیشه میگه : " آدم دلشو خوش بشت بگو چیپو بشت ! (آدم دل خوش باشه بگو چوپان باشه و چوپانی کنه ) "
همینه دیگه ! ما برای دل خوشی به تهران آمده ایم .
عکس های مدرسه را برخلاف نمایشگاه های قبلی به فروش گذاشته ام ـ پولش کمکی باشد ناچیز به مدارسی دیگر (واژه محروم کلمه زیبایی نیست برای استفاده کردن ! )
خیلی ها که همیشه به مدرسه لطف داشته اند آمده اند ،بوشهری های مقیم تهران و مشاور رئیس جمهور هم آمده است . دکتر زارعی که مشاور رئیس جمهور است وقتی می فهمد من بچه " بندر دیْر " هستم از هم رزمش در جبهه می گوید که دیْری بوده است اسمش مصطفی بوده و چهارده ساله. قول داده ام به دکتر ،مصطفی را برایش پیدا کنم !
خوابگاه که می رسیم از فرط خستگی تلویزیونی را که بعد از کلی بروکراسی اداری نصیب مان شده نگاه نمی کنیم و می خوابیم !









عکس ها : سید مهدی محمدی